خوانده ام در نگه جاده که خواهی آمد به دل خسته ام افتاده که خواهی آمد رفتی اما در دلم یاد تو باقی است هنوز سینه لبریز غزلهای فراقی است هنوز رفتی و عشق به دریای جنون برد مرا اشک موجی زد واز خویش برون برد مرا رفتی و مرثیه در خاطر ما باقی ماند نیمی از مثنوی آخر ما باقی ماند باز گردی اگر این بار رهایت کنم لحظه ی مرگ هم از خویش جدایت نکنم
نظرات شما عزیزان:
باور ڪــُــنید اِتِفاقِ مُهِمے نَیــُـفتـــاده
فــَــقــَـط بــَــندِ دِل دُختَرَڪـــے پاره شُده مِثلِ تَسبیح مَـטּ خــُـودَم چِشم دوختـہ اَم بـہ اُمیدِ وقوعِ یِڪ اِتِفاق ڪـہ اِتِفاقا رُخ نِمے دَهد...! آپم . . . آپم
شنه ی شه مال آخرین مطالب پيوندها
لینک کنید ![]() نويسندگان |
|||||
![]() |